جدول جو
جدول جو

معنی چاق کاردن - جستجوی لغت در جدول جو

چاق کاردن
تیز کردن اره، داس و غیره، مداوا کردن بیمار، پروار کردن احشام
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاق کردن
تصویر عاق کردن
فرزند را به سبب نافرمانی از خود دور یا نفرین کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چال کردن
تصویر چال کردن
گود کردن، دفن کردن چیزی در زیر خاک
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دَ)
فربه کردن. فربی کردن. تسمین، سالم کردن. تندرست کردن. معالجه کردن. درمان کردن. شفا دادن. خوب کردن. درست و تیار کردن، قلیان و چپق و سیگار و غیره چاق کردن. قلیان تنباکو را آماده کردن. آب و تنباکو و آتش در قلیان کردن تا آماده کشیدن شود. چپق را توتون کردن و آتش زدن که مهیا برای کشیدن شود. سیگار آتش زدن. در تداول عامه خراسان و برخی مردم نقاط دیگر ایران: آتش زدن چپق و پیپ و سیگار.
- کمانچه را چاق کردن، اصطلاحی است برای کوک کردن یا گرم و خشک کردن کمانچه آنچنانکه آماده نواختن شود:
بچنگش کمانگر نیاید به پیش
کند چاقش از آتش صوت خویش.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاق کردن
تصویر عاق کردن
زبهراندن برمخاندن
فرهنگ لغت هوشیار
نقش کردن نوشته ها و تصاویر روی کاغذ باآلات و ابزار مخصوص طبع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چال کردن
تصویر چال کردن
گود کردن عمیق کردن، چیزی را زیر خاک کردن دفن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چال کردن
تصویر چال کردن
((کَ دَ))
گودال درست کردن، زیر خاک کردن، دفن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاق کردن
تصویر چاق کردن
((کَ دَ))
سر حال آوردن، آماده کردن قلیان، چپق یا وافور برای استعمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاق کردن
تصویر عاق کردن
((قّ. کَ دَ))
نفرین کردن پدر و مادر فرزند خود را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
منتشرکردن
فرهنگ واژه فارسی سره
فربه کردن، پروار کردن، بهبودی بخشیدن، معالجه کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
Imprint, Print
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
imprimer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مرده را دفن کردن، چیزی را در زمین پنهان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بوسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
داغ کردن، داغ زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رسیدگی کردن، پروردن و مواظبت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ولو کردن، باز کردن پشم و پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
دار زدن، آویزان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گل کردن، شکوفا شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
להדפיס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
मुद्रित करना , छापना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
mencetak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
พิมพ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
afdrukken, printen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
imprimir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
imprimir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
imprimere, stampare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
印刷 , 打印
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
drukować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
відбиток , друкувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
prägen, drucken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
отпечатывать , печатать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
印刷する
دیکشنری فارسی به ژاپنی